آن گاه
که دلتنگی می رسد از راه
نمی دانم : از کیست تقصیر
از آن که می نامندش تقدیر
یا پذیرا شدن اندیشه
به ناچار های بود و هست
آنزمان که می شکند فریاد
دل ست که می رسد به داد
می آید با قلم هفت رنگ در دست
سرخ ، زرد ، کبود
سایه نبود و سبز بود
به زندگی رنگ می زند
می دمد در نای عشق
تا نمیرد شادی
شاد آهنگ می زند
نقش تو می بیند در حریر ابر خیال
می پرد و مرا می برد
تا پرواز هزار سپید گشوده بال
به دادم می رسد هر از گاه
که نخواند کسی اندوهم از نگاه
آن زمان که بر ساز لحظه ها
زخمه ی پریشانی می زند دستم
زمزمه می کند دل : اندوه چرا !
هنوز او هست و من هستم
elnaz-arvin...
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 137
Kağıtları bir daha karardın
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 184
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
-ببند پنجرهها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیرهی تو... لحظهای که لال گذشت
- چه ساعتیست ببخشید؟... ساده بود اما
چهها که از دل تو با همین سؤال گذشت
...
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
elnaz-arvin...
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 140
Kağıtları bir daha karardın
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 194
فرقی نمی کند
عاشق باشی یا نباشی
روزی در اوج بودی
عاشقانه هایت دنیا را بر میداشت
در هیاهوی شلوغی خیابان ها
معشوقت محکم تر از خدا هوایت را داشت
راستش دیدنش هرچند کوتاه امیدی بر نا امیدی هایت بود
زندگی مانند ضربان قلب است
پایین و بالا
همان گونه که بر اوج بودی و عرش
روزی خواهی بود در فرش
مهم اینست اشتباه کردی
نباید بیش از حد دل میدادی
انسان است دیگر
ظرفیت دارد
بیش از اندازه محبت کنی خودش را گم می کند
تو می مانی و تنهایی و احساس برد برای او
راستش تنهاییت را کم ارزش ندان
زیرا این تنهایی حاصل تجریه است
و تجربه حاصل این است دیگر دل ندهی
و آن اشتباه را تکرار ...
elnaz-arvin...
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 127
در خواب چراغ تا سحر دستم بود
در خواب کلید هر چه در ، دستم بود
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی
بیدار شدم دست تو در دستم بود
elnaz-arvin...
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 119
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 152
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد
به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 143
عقده ی دل میگشایم
گریه ی بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 113
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
برچسب : نویسنده : مهندس عزیزیان elnaz-arvin بازدید : 138